آیه 10- این آفرینش خداست، دیگران چه آفریدهاند؟ این آیه از دلائل توحید که یکى دیگر از اساسىترین اصول اعتقادى است سخن مىگوید.
نخست به پنج قسمت از آفرینش پروردگار که پیوند ناگسستنى با هم دارند اشاره مىکند، این موارد عبارتند از: آفرینش آسمان، و معلق بودن کرات در فضا و نیز آفرینش کوهها براى حفظ ثبات زمین، و سپس آفرینش جنبندگان، و بعد از آن آب و گیاهان که وسیله تغذیه آنهاست.
مىفرماید: «خداوند آسمانها را بدون ستونى که قابل رؤیت باشد آفرید» (خَلَقَ السَّماواتِ بِغَیْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَها.)
این تعبیر اشاره لطیفى است به قانون جاذبه و دافعه که همچون ستونى بسیار نیرومند اما نامرئى کرات آسمانى را در جاى خود نگه داشته بنا بر این، جمله فوق یکى از معجزات علمى قرآن مجید است .
سپس در باره فلسفه آفرینش کوهها مىگوید: خداوند در زمین کوههایى افکند تا شما را مضطرب و متزلزل نکند» (وَ أَلْقى فِی الْأَرْضِ رَواسِیَ أَنْ تَمِیدَ بِکُمْ).
حال که نعمت آرامش آسمان به وسیله ستون نامرئیش، و آرامش زمین به وسیله کوهها تأمین شد نوبت به آفرینش انواع موجودات زنده و آرامش آنها مىرسد که در محیطى آرام بتوانند قدم به عرصه حیات بگذارند، مىگوید: «و در روى زمین از هر جنبندهاى منتشر ساخت» (وَ بَثَّ فِیها مِنْ کُلِّ دابَّةٍ.)
اما پیداست که این جنبندگان نیاز به آب و غذا دارند، لذا در جملههاى بعد به این دو موضوع اشاره کرده، مىگوید: «و از آسمان آبى فرستادیم و به وسیله آن (در روى زمین) انواع گوناگونى از جفتهاى گیاهان پرارزش رویاندیم» (وَ أَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَنْبَتْنا فِیها مِنْ کُلِّ زَوْجٍ کَرِیمٍ.)
سفرهاى است گسترده با غذاهاى متنوع در سر تا سر روى زمین که هر یک از آنها از نظر آفرینش، دلیلى است بر عظمت و قدرت پروردگار.
این آیه بار دیگر به «زوجیت در جهان گیاهان» اشاره مىکند که آن نیز از معجزات علمى قرآن است، چرا که در آن زمان، زوجیت (وجود جنس نر و ماده) در جهان گیاهان بطور گسترده ثابت نشده بود، و قرآن از آن پرده برداشت.
آیه 11- بعد از ذکر عظمت خداوند در جهان آفرینش، و چهرههاى مختلفى از خلقت روى سخن را به مشرکان کرده و آنها را مورد باز خواست قرار مىدهد، مىگوید: «این آفرینش خداست، اما به من نشان دهید معبودان غیر او چه چیز را آفریدهاند»؟! (هذا خَلْقُ اللَّهِ فَأَرُونِی ما ذا خَلَقَ الَّذِینَ مِنْ دُونِهِ.)
مسلما آنها نمىتوانستند ادعا کنند هیچ یک از مخلوقات این جهان مخلوق بتها هستند، بنا بر این آنها به توحید خالقیت معترف بودند، با این حال چگونه مىتوانستند شرک در عبادت را توجیه کنند، چرا که توحید خالقیت دلیل بر توحید ربوبیت و یگانگى مدبر عالم، و آن هم دلیل بر توحید عبودیت است.
لذا در پایان آیه، عمل آنها را منطبق بر ظلم و ضلال شمرده، مىگوید: «ولى ظالمان در گمراهى آشکارند» (بَلِ الظَّالِمُونَ فِی ضَلالٍ مُبِینٍ.)
مىدانیم «ظلم» معنى گستردهاى دارد که شامل قرار دادن هر چیز در غیر محل خودش مىشود، و از آنجا که مشرکان عبادت و گاه تدبیر جهان را در اختیار بتها مىگذاشتند مرتکب بزرگترین ظلم و ضلالت بودند.
آیه 12- به تناسب بحثهاى گذشته پیرامون توحید و شرک و اهمیت و عظمت قرآن و حکمتى که در این کتاب آسمانى به کار رفته، در این آیه و چند آیه بعد از آن، سخن از «لقمان حکیم» و بخشى از اندرزهاى مهم این مرد الهى در زمینه توحید و مبارزه با شرک به میان آمده، این اندرزهاى دهگانه که در طى شش آیه بیان شده هم مسائل اعتقادى را به طرز جالبى بیان مىکند، و هم اصول وظایف دینى، و هم مباحث اخلاقى را.
در این که «لقمان» که بود؟ در حدیثى از پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله چنین مىخوانیم: «به حق مىگویم که لقمان پیامبر نبود، ولى بندهاى بود که بسیار فکر مىکرد، ایمان و یقینش عالى بود، خدا را دوست مىداشت، و خدا نیز او را دوست داشت، و نعمت حکمت بر او ارزانى فرمود .
آیه مىفرماید: «ما به لقمان حکمت دادیم (و به او گفتیم:) شکر خدا را بجاى آور، هر کس شکر گزارى کند، تنها به سود خویش شکر کرده، و هر کس کفران کند (زیانى به خدا نمىرساند) چرا که خداوند، بىنیاز و ستوده است» (وَ لَقَدْ آتَیْنا لُقْمانَ الْحِکْمَةَ أَنِ اشْکُرْ لِلَّهِ وَ مَنْ یَشْکُرْ فَإِنَّما یَشْکُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَنْ کَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ حَمِیدٌ.)
حکمتى که قرآن از آن سخن مىگوید و خداوند به لقمان عطا فرموده بود «مجموعهاى از معرفت و علم، و اخلاق پاک و تقوا و نور هدایت» بوده است.
«لقمان» به خاطر داشتن این حکمت به شکر پروردگارش پرداخت او هدف نعمتهاى الهى و کاربرد آن را مىدانست، و درست آنها را در همان هدفى که براى آن آفریده شده بودند به کار مىبست، و اصلا حکمت همین است: «به کار بستن هر چیز در جاى خود» بنا بر این «شکر» و «حکمت» به یک نقطه باز مىگردند.
آیه 13- بعد از معرفى لقمان و مقام علم و حکمت او به نخستین اندرز وى که در عین حال مهمترین توصیه به فرزندش مىباشد اشاره کرده، مىفرماید:
به خاطر بیاور «هنگامى را که لقمان به فرزندش- در حالى که او را موعظه مىکرد- گفت: پسرم! چیزى را همتاى خدا قرار مده که شرک ظلم بزرگى است» (وَ إِذْ قالَ لُقْمانُ لِابْنِهِ وَ هُوَ یَعِظُهُ یا بُنَیَّ لا تُشْرِکْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ.)
چه ظلمى از این بالاتر که هم در مورد خدا انجام گرفته که موجود بىارزشى را همتاى او قرار دهند، و هم در باره خویشتن که از اوج عزت عبودیت پروردگار به قعر درّه ذلت پرستش غیر او سقوط کنند!
آیه 14- احترام پدر و مادر: این آیه و آیه بعد در حقیقت جملههاى معترضهاى است که در لابلاى اندرزهاى لقمان از سوى خداوند بیان شده است، که ارتباط روشنى با سخنان لقمان دارد، زیرا در این دو آیه، بحث از نعمت وجود پدر و مادر و زحمات و خدمات و حقوق آنهاست و قرار دادن شکر پدر و مادر در کنار شکر «اللّه».
به علاوه تأکیدى بر خالص بودن اندرزهاى لقمان به فرزندش نیز محسوب مىشود چرا که پدر و مادر با این علاقه وافر و خلوص نیّت ممکن نیست جز خیر و صلاح فرزند را در اندرزهایشان بازگو کنند.
نخست مىفرماید: (و ما به انسان در باره پدر و مادرش سفارش کردیم» (وَ وَصَّیْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَیْه »
آنگاه به زحمات فوق العاده مادر اشاره کرده، مىگوید: «مادرش او را با ناتوانى روى ناتوانى حمل کرد» و به هنگام باردارى هر روز رنج و ناراحتى تازهاى را متحمّل مىشد. (حَمَلَتْهُ أُمُّهُ وَهْناً عَلى وَهْنٍ.)
مادران در دوران باردارى گرفتار وهن و سستى مىشوند، چرا که شیره جان و مغز استخوانشان را به پرورش جنین خود اختصاص مىدهند، و از تمام مواد حیاتى وجود خود بهترینش را تقدیم او مىدارند.
حتى این مطلب در دوران رضاع و شیر دادن نیز ادامه مىیابد، چرا که «شیر، شیره جان مادر است.»
لذا به دنبال آن مىافزاید: «و دوران شیر خوارگى او در دو سال پایان مىیابد» (وَ فِصالُهُ فِی عامَیْنِ.)
همان گونه که در جاى دیگر قرآن نیز اشاره شده است: «مادران فرزندانشان را دو سال تمام شیر مىدهند» (بقره/ 233) البته منظور دوران کامل شیر خوارگى است هر چند ممکن است گاهى کمتر از آن انجام شود.
سپس مىگوید: توصیه کردم که: «براى من و براى پدر و مادرت شکر به جا آور» (أَنِ اشْکُرْ لِی وَ لِوالِدَیْکَ.)
شکر مرا به جا آور که خالق و منعم اصلى تو هستم و چنین پدر و مادر مهربانى به تو دادهام و هم شکر پدر و مادرت را که واسطه این فیض و عهدهدار انتقال نعمتهاى من به تو مىباشند.
و در پایان آیه با لحنى که خالى از تهدید و عتاب نیست مىفرماید: «بازگشت (همه شما) به سوى من است» (إِلَیَّ الْمَصِیرُ.)
آرى! اگر در اینجا کوتاهى کنید در آنجا تمام این حقوق و زحمات و خدمات مورد بررسى قرار مىگیرد و مو به مو حساب مىشود.
آیه 15- و از آنجا که توصیه به نیکى در مورد پدر و مادر، ممکن است این توهّم را براى بعضى ایجاد کند که حتى در مسأله عقائد و کفر و ایمان، باید با آنها مماشات کرد، در این آیه مىافزاید: «و هرگاه آن دو، تلاش کنند که تو چیزى را همتاى من قرار دهى که از آن (حد اقل) آگاهى ندارى (بلکه مىدانى باطل است) از ایشان اطاعت مکن» (وَ إِنْ جاهَداکَ عَلى أَنْ تُشْرِکَ بِی ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما.)
هرگز نباید رابطه انسان با پدر و مادرش، مقدم بر رابطه او با خدا باشد، و هرگز نباید عواطف خویشاوندى حاکم بر اعتقاد مکتبى او گردد.
باز از آنجا که ممکن است، این فرمان، این توهّم را به وجود آورد که در برابر پدر و مادر مشرک، باید شدت عمل و بىحرمتى به خرج داد، بلافاصله اضافه مىکند که عدم اطاعت آنها در مسأله کفر و شرک، دلیل بر قطع رابطه مطلق با آنها نیست بلکه در عین حال (با آن دو، در دنیا به طرز شایستهاى رفتار کن» (وَ صاحِبْهُما فِی الدُّنْیا مَعْرُوفاً.»
از نظر دنیا و زندگى مادى با آنها مهر و محبت و ملاطفت کن، و از نظر اعتقاد و برنامههاى مذهبى، تسلیم افکار و پیشنهادهاى آنها مباش، این درست نقطه اصلى اعتدال است که حقوق خدا و پدر و مادر، در آن جمع است.
لذا بعدا مىافزاید: «و از راه کسانى پیروى کن که توبهکنان به سوى من آمدهاند» راه پیامبر و مؤمنان راستین (وَ اتَّبِعْ سَبِیلَ مَنْ أَنابَ إِلَیَّ.)
«سپس بازگشت همه شما به سوى من است و من شما را از آنچه (در دنیا) عمل مىکردید آگاه مىکنم» و بر طبق آن پاداش و کیفر مىدهم (ثُمَّ إِلَیَّ مَرْجِعُکُمْ فَأُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ.)
دیدگاهها (۴)
گرفتِ یار
۰۴ مرداد ۹۳ ، ۰۵:۳۶
+++
استفاده کردیم.
اجرکم عندالله... التماس دعا
پاسخ:
۵ مرداد ۹۳، ۰۳:۵۴
کانون فرهنگی هنری قاسم بن الحسن(علیه السلام)
۰۴ مرداد ۹۳ ، ۱۱:۴۵
تفسیر روان و جامعی بود..استفاده کردیم
ان شاء الله عامل باشیم
پاسخ:
۵ مرداد ۹۳، ۰۳:۵۴
مریم سادات خطیبی
۰۵ مرداد ۹۳ ، ۱۰:۵۰
پاسخ:
۶ مرداد ۹۳، ۲۱:۰۱
شهرزاد یوسفی
۰۵ مرداد ۹۳ ، ۱۰:۵۳
پاسخ:
۶ مرداد ۹۳، ۲۱:۰۱