
لقمان به ظاهر غلامی زیر دست بود، ولی به باطن حکیمی فرزانه! از این رو خواجۀ او در هر امری با وی مشورت می کرد تا از حکمت و نصیحت او بهره برد. عادت خواجه این بود که هر طعامی که نزد او می بردند بدان دست نمی زد ، مگر آنکه ابتدا لقمان از آن طعام چیزی خورَد. روزی خربزه ای برای خواجه آوردند. او لقمان را صدا زد و نزد خود خواند، و قاشی از خربزه بُرید و به او داد. لقان با اشتهای تمام آن را خورد. خواجه قاش دیگری داد و او با رغبت و میل وافر آن را نیز خورد و خواجه، پی در پی از از خربزه می برید و به او می داد تا اینکه به هفده قاش رسید. فقط یک قاش مانده بود، ذلئقه خواجه از اشتهای فراوان لقمان تحریک شد و خواست که او نیز شیرینی و گوارایی خربزه را بچشد. خواجه همینکه آخرین قاش رابه دهان گذاشت از شدت تلخی آن حالش دگرگون گشت. به لقمان روی کرد و گفت: پس تو چگونه این خربزه تلخ و جانکاه را خوردی؟ لقمان پاسخ داد: مرا ببخش سرور من؛ من از دست سخاوت تو شیرینی و نعیم فراوان خورده ام، شرمم آمد که از تلخی آن بی تابی نشان دهم!!!
1. شرح جامع مثنوی، دفتر دوم، ابیات 1462 تا 1509
و اما مأخذ این حکایت:
الامتاع و المؤاسنه، ابوحیان توحیدی، طبع مصر، ج 2، ص 121
اسرار التوحید، طبع طهران به اهتمام دکتر صفا، ص 77-76
جوامع الحکایات، باب اول، قسم دوم
منطق الطیر، عطار نیشابوری
همچنین:
مأخذ قصص و تمثیلات مثنوی ، ص 55 و 56
دیدگاهها (۳)
حرف لر(کانون وبلاگ نویسان لرستان)
۰۹ مرداد ۹۳ ، ۱۶:۲۶
سلام بر شما افسرمجازی جنگ نرم:
مطلب شما درسایت مرکزی کانون وبلاگ نویسان استان لرستان (حرف لر ) با ذکر منبع درج شد .
لینک مطلب شما:
http://harfelor.ir/fa/news/1423/zeraki/
درصورت به روز رسانی لینک مطالب خود را برای ما ارسال نمایید.
منتظر ارسال مطالب ارزشمند شما و حضور سبز شما هستیم.
در پناه حق باشید...
التماس دعا....
پاسخ:
۹ مرداد ۹۳، ۱۸:۵۰
دریا
۱۳ مرداد ۹۳ ، ۱۵:۱۹
پاسخ:
۱۳ مرداد ۹۳، ۱۸:۵۱
شهرزاد یوسفی
۱۶ مرداد ۹۳ ، ۲۱:۴۱
بسم الله الرحمن الرحیم
و به راستى لقمان را حکمت دادیم که خدا را سپاس بگزار و هر که سپاس بگزارد تنها براى خود سپاس مىگزارد و هر کس کفران کند در حقیقتخدا بىنیاز ستوده است (۱۲)
وَلَقَدْ آتَیْنَا لُقْمَانَ الْحِکْمَةَ أَنِ اشْکُرْ لِلَّهِ وَمَن یَشْکُرْ فَإِنَّمَا یَشْکُرُ لِنَفْسِهِ وَمَن کَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ حَمِیدٌ ﴿۱۲﴾